به روزنامه اینترنتی اباصالح علیه السلام خوش آمدید
.persianblog'">
خرداد84 - روزنامه اینترنتی عصرظهور
ماموریت برای دگرگونی جهان
سخنرانی های بوش از نظر تعداد اشاره های وی به خداوند فراتر از سخنرانی های اسلاف وی است اما اینکه یک رئیس جمهوری آمریکا نقش این ملت را با عبارات مذهبی توصیف کند چیز غیر عادی نیست
مترجم: وحیدرضا نعیمی بسیاری از اعضای راست مسیحی در آمریکا به نوعی به تفکر پروتستانی هزاره سلطنت مسیح پایبند هستند که جان نلسون داربی در سال 1859 با خود از انگلیس به آمریکا آورد. داربی معتقد بود که دوره پس از مصلوب شدن مسیح تا آخرالزمان یک پرانتز است. آخرالزمان با بازگشت ناگهانی مسیح برای بردن ایمان آورندگان راستین به بهشت آغاز خواهد شد. این مسیحیان نمونه از 7 سال جنگ خونین در امان خواهند بود که در اسرائیل درخواهد گرفت، یعنی جایی که یهودیان مدعی مالکیت آن هستند. در پایان 7 سال، عیسی (ع) بازمی گردد تا شیطان را در نبرد آرماگدون شکست دهد و پس از آن هزار سال سلطنت وی آغاز می شود. مسیحیانی که این نظریه را باور داشتند، معتقد بودند وظیفه اصلی آنان در زمین این است که زندگی نمونه ای داشته باشند تا پیش ازجنگ توسط مسیح فراخوانده شوند. در بخش اعظم قرن اخیر، بسیاری از آنان از سیاست پرهیز و گوشه چشمی به سیاست خارجی داشتند، به جز اسرائیل که قویا خواهان بازگشت یهودیان به آن هستند. حتی اکنون که بسیاری از آنان با هدف مقابله با تهدید سکولار نسبت به ایمان خود وارد سیاست شده اند، همچنان اهداف محدودی را در سیاست خارجی تعقیب می کنند که متمرکز بر اسرائیل است. بخش اعظم راست مسیحی از جنگ با عراق حمایت کردند نه به دلیل گسترش دموکراسی در خاورمیانه، بلکه دقیقا به این علت که صدام حسین اسرائیل را تهدید کرده بود. آنان مصمم هستند جهت آماده شدن برای فرا رسیدن آخرالزمان از اسرائیل محافظت کنند. در مطلبی که در پی می آید و برگرفته از کتاب اشتباه امپراتوری، بچه جورج دبلیو بوش می توانست از تئودور روزولت و وودرو ویلسون بیاموزد (۲۰۰۴) نوشته جان بی جادیس است، خلاصه ای از نفوذ این تفکر در سیاست خارجی آمریکا در دوره های مختلف ارائه شده است. آگاهی از نظریات راست مسیحی در آمریکا چشم انداز جدیدی را در مورد پیش زمینه گفتمان بوش و سایر سیاستمداران کشور می گشاید. پاره ای اعتقادات سیاستمداران فعلی آمریکایی از جمله باور به تغییر عظیم به جای تغییر تدریجی و دوپارگی مطلق و گسترش دموکراسی و آزادی در پرتو این تفکر معنای جدیدی می یابد. سخنرانی مراسم تحلیف دومین دوره ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش تقریبا تماما به توجیه سیاست خارجی وی اختصاص یافته بود و مانند سایر سخنرانی های وی در مورد سیاست خارجی، پر بود از اشاره هایی به فراخوانده شدن یا دادن ماموریت به آمریکا توسط آفریدگار بهشت و نگارنده آزادی. بوش اعلام کرد تاریخ آمریکا جهت آشکاری دارد که آزادی و نگارنده آزادی تعیین کرده است. سخنرانی های بوش از نظر تعداد اشاره های وی به خداوند فراتر از سخنرانی های اسلاف وی است، اما اینکه یک رئیس جمهوری آمریکا نقش این ملت را با عبارات مذهبی توصیف کند، چیز غیر عادی نیست. جان آدامز در سخنرانی تحلیف خود از مشیت الهی قاطع سپاسگزاری کرد که به طور چشمگیری کشورش را از ابتدا محافظت کرده بود. در سال 1919، وودرو ویلسون وعده داد آمریکا با حمایت از مجمع ملل، پیشتاز رستگاری جهان خواهد شد. در خلال جنگ جهانی دوم، روزولت در پیام سال 1942 خود به کنگره اعلام کرد: ما از جانب خود می کوشیم به میراث الهی وفادار باشیم. و بسیاری از مقامات آمریکایی به همان ماموریتی اشاره کرده اند که بوش در سخنرانی تحلیف خود ذکر کرد - اینکه ایالات متحده را خداوند برای تحقق گسترش آزادی در سراسر جهان ماموریت داده است. با این حال، آنچه رئیس جمهورهای آمریکا را از هم متمایز می کند، آن است که چگونه هر کدام این دستور مذهبی را در مورد رخدادها اعمال کرده اند. لحظات دشوارتر آمریکا هنگامی بوده است که اجازه داد مفاهیم مذهبی نه فقط اهداف غایی را تعیین کنند، بلکه بر چگونگی فهم آن از جهان واقعی که این اهداف باید در آن محقق شود، تاثیر گذارند. چارچوب فهم سه موضوع مرتبط را می توان به طور منظم در سخنرانی های بوش در مورد سیاست خارجی دید که ریشه در گذشته مذهبی آمریکا دارد و در سراسر تاریخ آن ابراز شده است. نخست این موضوع است که ایالات متحده ملت برگزیده است. این اندیشه را می توان در کلام آبراهام لینکلن آخرین و بهترین امید زمین تا عبارت ملت اجتناب ناپذیر مادلین آلبرایت، وزیر خارجه سابق دید. دومی این اندیشه است که آمریکا ماموریت یا فراخوانی برای دگرگونی جهان دارد. در خلال بحث در مورد انضمام فیلیپین، سناتور آلبرت بوریج اعلام کرد که خداوند مردم آمریکا را ملت برگزیده خود قرار داده است تا در پایان پیشگام رستگاری جهان باشد. ریچارد نیکسون در جریان مبارزات انتخاباتی در سال 1960 گفت: آمریکا 180 سال پیش وارد این جهان شد نه فقط برای آنکه برای خودمان آزادی داشته باشیم، بلکه برای آنکه آن را به سراسر جهان ببریم. و البته جورج دبلیو بوش در آوریل 2004 اعلام کرد: در مقام بزرگترین قدرت بر پهنه زمین، وظیفه داریم به گسترش آزادی کمک کنیم... این کاری است که بر دوش ما نهاده شده است تا آنجا که به من مربوط می شود. سومین اندیشه این است که در اجرای این ماموریت، آمریکا نماینده نیروهای خیردر برابر شر است. فرانکلین روزولت در توصیف جنگ با آلمان و اپن در جنگ جهانی دوم گفت: هرگز آشتی موفقیت آمیزی بین خیر و شر وجود نداشته است - نمی تواند وجود داشته باشد. جورج دبلیو بوش در سخنرانی خود در دانشکده نظامی وست پیونت در مه 2003 گفت: ما در نزاع بین خیر و شر قرار داریم و آمریکا شر را بین خواهد برد. این افکار روی هم رفته یک چارچوب فهم را تشکیل می دهد که راهنمای بسیاری از آمریکایی ها - صرف نظر از ایمان مذهبی یا فقدان آن - در مورد نقش آمریکا در جهان بوده است. عبارات این چارچوب یعنی چه نوع جهانی را آمریکا می خواهد ایجاد کند و چه کسی مانع می شود، در طول دو قرن و 25 سال گذشته تغییر کرده است. مثلا نسل نخست آمریکا سرگرم ایجاد چیزی بود که جفرسون آن را امپراتوری آزادی نامید که در برابر مخالفت استبداد دنیای قدیم قرار می گرفت. دموکرات های جکسونی می خواستند تمدن مسیحی را در برابر وحشی ها بسازند. نسل تئودور روزولت در پی گسترش تمدن انگلوساکسون در برابر بربرها و وحشی ها بود. ویلسون و جانشینان وی می خواستند نظم دموکراتیک جهانی را علیه آلمان، امپراتوری، فاشیسم و کمونیسم صورت دهند، اما چارچوب اساسی ملتی برگزیده که در پی دگرگونی جهان است، باقی مانده است. تاریخ به ما چه می آموزد روشن است که این چارچوب همه دلایلی را که باعث می شود آمریکا یک سیاست خارجی را بر دیگری ترجیح دهد و انتخاب کند، دربرنمی گیرد. سیاستگذاران آمریکایی گاه صرفا به دفاع - مثلا پس از حملات 11 سپتامبر 2001 - ونیز به دلایل بزرگتر اقتصادی یا ئوپلتیک پرداخته اند. به قول یک مقام وزارت خارجه آمریکا قبل از تهاجم به عراق اگر تولید اصلی خلیج فارس به جای نفت، پرتقال چینی بود، کاخ سفید احتمالا تصمیم نمی گرفت وارد جنگ با عراق شود و گاه مانند جنگهای با سرخپوستان در قرن نوزدهم، مذهب فقط پس از انجام عمل برای توجیه اقداماتی به کار می رفت که آشکارا بر اساس انگیزه های کاملا متفاوتی صورت گرفته بود. اما در مسائل عمده مربوط به جنگ و صلح - مانند تصمیم به انضمام فیلیپین یا ورود به جنگ در سالهای 1917 یا 1941 - اندیشه ملت برگزیده در تلاش برای دگرگونی جهان علیه شر نقش مهمی داشته است. بوش و سایر مقامات آمریکایی با اعلام اینکه ماموریتی توسط خداوند بر دوش آمریکاییان قرار گرفته است، این چارچوب را به گونه ای تعریف کرده اند که آشکارا زبان مذهبی دارد، اما این چارچوب از دو جنبه مهم دیگر نیز مذهبی است. نخست این چارچوب ریشه در اعتقاد پروتستان ها به هزاره سلطنت مسیح (Millennialism) دارد که در قرن هفدهم از انگلیس و هلند وارد آمریکا شد. پیورتین های انگلیسی اصلا اعتقاد داشتند که انگلیس، اسرائیل جدید می شود یعنی مغز هزاره سلطنت مسیح و نبرد حساس آرماگدون که در باب مکاشفات یوحنا در انجیل پیش بینی شده است، اما پس از شکست انقلاب الیور کرامول در سال 1658، آنان امید تازه خود را به آمریکا بستند که پیورتین ها در آن ساکن می شدند. مثلا روایت جانتان ادواردز در سالهای دهه 1740 از هزاره سلطنت مسیح در آمریکا اینگونه است که طلوع یا دست کم مقدمه آن کار باشکوه خدا در آمریکا خواهد بود. در اواخر قرن هجدهم، بنیانگذاران آمریکا این مفهوم انجیلی هزاره سلطنت مسیح را به چیزی تبدیل کردند که ناتان هچ - تاریخدان - آن را هزاره سلطنت مسیح مدنی نامیده است. آنان اعتقاد پروتستانی هزاره سلطنت مسیح را به زبان ملی گرایی و استثناگرایی آمریکایی تبدیل کردند. مردم برگزیده - که آنان را ادواردز، قدیسین کلیساهای مستقل آمریکا می دانست - به شهروندان ایالات متحده جدید تبدیل شدند. هزاره سلطنت مسیح به دوره زمامداری هزارساله آزادی مذهبی و مدنی تبدیل شد و استبداد انگلیس و آئین کاتولیک دنیای قدیم دشمن شد. به این شکل، اعتقاد پروتستانی هزاره سلطنت مسیح به نیات آمریکایی ها نظم و معنا داد، اما این نیات اکنون اغلب با زبان سیاست بیان می شد نه دین. بوش و سایر مقامات آمریکایی با اعلام اینکه ماموریتی توسط خداوند بر دوش آمریکاییان قرار گرفته است این چارچوب را به گونه ای تعریف کرده اند که آشکارا زبان مذهبی دارد دوم اینکه آمریکایی ها با ذهنیت مذهبی به این اهداف و موانعی که سر راه تحقق آنها وجود دارد، پرداختند. ویگی این ذهنیت، دیدگاهی آخرالزمانی است که بر اعتقاد پروتستانی هزاره سلطنت مسیح در قرن هفدهم حاکم بود. نزاع های دنیوی به سطح منازعات بین بهشت و جهنم، خداوند و شیطان و خیر و شر ارتقا یافت. مثلا در سال 1777 آبراهام کتلتاس، کشیشی در ارتش انقلابی، اعلام کرد آنچه در جنگ در خطر قرار دارد، آرمان امانت در برابر اشتباه و خطا، آرمان حقانیت در برابر بی عدالتی، آرمان سرکوب شدگان در برابر سرکوبگر و آرمان دین خالص و پاک در برابر تعصب، خرافه و اختراعات انسان است... به طور خلاصه آرمان بهشت علیه جهنم، یعنی آرمان آفریدگار مهربان کیهان علیه شاهزاده تاریکی و نابودکننده نسل بشر. بر اساس این دیدگاه آخرالزمانی، این منازعات نه با تغییر تدریجی یا ظریف، بلکه از طریق دگرگونی عظیم و فاجعه بار فیصله خواهد یافت. با شکست انگلیس یا گرفتن تگزاس از مکزیک یا بیرون راندن سرخپوستان از بلک هیلز یا شکست امپراتوری آلمان و سپس هیتلر یا حتی بیرون راندن صدام حسین از کویت، ایالات متحده نه فقط فراغت موقتی از منازعات دیگر پیدا می کند، بلکه پیروزی تمدن، نظم نوین جهانی و پایان جنگ را سبب می شود. جنگ جهانی اول، جنگی برای پایان تمام جنگ ها بود و جنگ سرد، آرماگدون. این نوع ذهنیت مذهبی می تواند اهتمام به هدفی دشوار را برانگیزد و مسلما در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد چنین کاری صورت گرفت، اما این ذهنیت می تواند با روش تجربی که برای ارزیابی واقعیت به کار می رود، ناسازگار باشد. روش تجربی با تعیین ابزار و اهدف چنین ارزیابی را امکانپذیرمی کند. این ذهنیت آخرالزمانی به سمت دوپارگی های مطلق و تغییر انقلابی گرایش دارد نه تغییر تکاملی. به علاوه، بررسی پیچیده تفاوت ها و تشابهات به نفع شتابزدگی برای کلی گویی و قطب بندی های ساده کنار گذاشته می شود. در این ذهنیت، حل و فصل سریع منازعات از طریق رخدادی مانند آرماگدون پیگیری و از تعویق و تعدیل اهداف غایی پرهیز می شود. سایر ملل از جمله انگلیس دوره ملکه ویکتوریا، روسیه عصر شوروی و آلمان نازی چنین امیدهای مشابه مربوط به هزاره سلطنت مسیح را که اکنون آمریکا داعیه دار آن است داشتند، هرچند که یکسان نبود، اما ذهنیت آخرالزمانی مشابهی را از خود نشان دادند. (همان طور که ارنست تاوسون - تاریخدان -گفت: نظریه مارکسیستی تاریخ، خود محصول تفکر پروتستانی هزاره سلطنت مسیح بود.) اما رویاهای مربوط به هزاره سلطنت مسیح در این ملل بر اثر برخورد با صخره های تاریخ از بین رفت، در حالی که ایالات متحده در خلال چند قرن رشد تقریبا مدام در مقام یک قدرت جهانی، همچنان شور اعتقادات اولیه خود را حفظ کرده است. تئودور روزولت، هنری کابوت لاج و سایر دولتمردان و روشنفکران آمریکایی خواهان آن شدند که آمریکا با تبدیل شدن به یک قدرت امپراتوری، در پی دگرگونی جهان برآید راهبرد تغییریافته در حالی که آمریکایی ها امید خود را برای دگرگونی جهان حفظ کرده اند، گهگاه راهبرد خود را به این منظور تغییر داده اند. از زمان بنیانگذاری این کشور تا سالهای دهه 1890، بیشتر سیاستگذاران آمریکایی معتقد بودند بهترین ابزار ایالات متحده برای دگرگونی جهان از طریق الگودهی بود - با ایجاد آنچه جان وینتراپ شهری بر فراز تپه خواند که همه ملل بتوانند به آن تاسی کنند. در سال 1821، جان کوئیسنی آدامز که وزیر خارجه جیمز مونروئه بود، تقاضا برای دخالت ایالات متحده به نفع انقلابیون یونان را رد کرد. آدامز مداخله در کشورهای خارجی را برای یافتن و نابود کردن هیولاها نمی پذیرفت و در عوض بر این اعتقاد پا می فشرد که ایالات متحده باید کلیت این آرمان را با حالت صدای خود و همدردی پرمهر الگوی خود بستاید. اما در طول دو دهه پایانی قرن نوزدهم که انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و اپن شروع به تقسیم جهان به مستعمران کردند، تئودور روزولت، هنری کابوت لاج و سایر دولتمردان و روشنفکران برجسته خواهان آن شدند که آمریکا با تبدیل شدن به یک قدرت امپراتوری، در پی دگرگونی جهان برآید، یعنی نه صرفا با ایجاد یک جمهوری نمونه در اروپا بلکه از طریق آنچه روزولت تسلط بر جهان خواند. پس از آنکه آمریکا، اسپانیا را از کارائیب و اقیانوس آرام بیرون راند، دولت مک کینلی که متاثر از افکار این گروه بود، تصمیم گرفت فیلیپین و سایر مستعمرات اسپانیا را ضمیمه خاک خود کند تا به قول مک کینلی فیلیپنی ها را آموزش دهد و آنان را متمدن، متعالی و مسیحی کند. این تجربه در امپریالیسم نافرجام از کار درآمد. انضمام فیلیپین به جنگی انجامید که جان 4 هزار آمریکایی و بیش از 200 هزار فیلیپینی را گرفت. تئودور روزولت در دومین دوره ریاست جمهوری خود از این راهبرد امپراتوری دست برداشت و در عوض کوشید آمریکا را در مقام میانجی بین قدرت های امپراتوری که به طور فزاینده ای با هم می جنگیدند، قرار دهد. وودرو ویلسون در ابتدا از مدافعان امپریالیسم (امپراتوری) آمریکا بود، اما مداخله ناموفق وی در مکزیک در سال 1914 به نوعی وی را تهذیب کرد و باعث شد وی تا آغاز جنگ در اروپا، راهبرد جدیدی برای دگرگونی جهان تدوین کند. مداخله ویلسون در مکزیک واکنش ملی گرایانه مردم این کشور را در پی داشت. هدف راهبرد جدید ویلسون ایمن کردن جهان برای دموکراسی از طریق برچیدن نظام امپراتوری بود که ویلسون آن را عامل جنگ می دانست. این کار شامل رفع انگیزه های منازعه بین کشورهای پیشرفته و تشویق کننده مستعمرات سابق به خودگردانی بود. ویلسون معتقد نبود آمریکا بتواند به تنهایی این کار را انجام دهد، بلکه معتقد بود این کار با همکاری با سایر ملل در سازمان های بین المللی امکانپذیر است. مخالفت در داخل و خارج باعث شکست ویلسون شد، اما رویکرد کلی وی را روسای جمهور بعدی از فرانکلین روزولت تا بیل کلینتون اتخاذ کردند. این روسای جمهور ضمن حفظ دفاع از خود آمریکا، تلاش برای دگرگونی جهانی را از طریق سازمان های بین المللی و منطقه ای تحت راهبری آمریکا انجام دادند، از جمله سازمان ملل، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و سازمان تجارت جهانی. آنچه موفق ترین روسای جمهور و دیپلمات های آمریکا را از سایرین متمایز می کند، توانایی آنان برای پیگیری اهداف این چارچوب ضمن حفظ نگاهی واقع بینانه - غیر آخرالزمانی - به ابزار و اهداف و ظرفیت ها بوده است. در اوایل دهه 1790، برخی آمریکایی ها رویای انقلاب در جهان را از طریق حمایت از فرانسوی ها در سر داشتند. جورج واشنگتن در سخنرانی وداع خود در سال 1796 هشدار داد آمریکا که قدرتی کوچک وحاشیه ای بود، نباید در منازعه اروپا از کشوری جانبداری کند. وی در مورد شکل گیری دشمنی های ریشه دار دائمی علیه برخی ملل و دلبستگی شورانگیز به سایرین هشدار داد. استدلال واشنگتن حمایت از آنچه بعدا انزواگرایی نام گرفت نبود، بلکه بنا نهادن اهداف غایی آمریکا در ارزیابی واقع بینانه از قدرت و تهدیدهای خارجی نسبت به خود بود. در طول جنگ جهانی اول، ویلسون در برابر این درک عمومی که بلندپروازی آلمان تنها عامل جنگ بود، مقاومت کرد. در جنگ جهانی دوم، فرانکلین روزولت طرح های مربوط به تجزیه و صنعت زدایی آلمان را پس از جنگ رد کرد. این طرح ها مبتنی بر این بود که آلمانی ها ذاتا شر هستند. در سال 1963، جان اف کندی فراتر از نزاع طولانی گرگ و میش جنگ سرد را نگریست و از انعقاد پیمان منع آزمایش هسته ای با اتحاد شوروی حمایت کرد. در سال 1971، ریچارد نیکسون از فعالیت های سابق خود برای زشت جلوه دادن چین سرخ دست برداشت و در پی عادی سازی رابطه با چین برآمد و در سال 1977، رونالد ریگان موافقتنامه کنترل تسهیلات با کشوری امضا کرد که زمانی آن را کانون امپراتوری شر خوانده بود. با این حال در مواقع دیگر مقامات آمریکایی مجذوب ذهنیت مذهبی شده اند که یادگار تفکر پروتستانی هزاره سلطنت مسیح است. در اواخر دهه 1890، تئودور روزولت و سایر امپراتوری خواهان نادیده گرفتن شواهد بسیار در مورد اختلاف، ابراز داشتند که مسابقه برای تقسیم مستعمرات به ایجاد دنیای صلح آمیز و مرفه تری انجامیده است. با وجودی که وودرو ویلسون دیدگاهی واقع بینانه نسبت به جنگ جهانی اول داشت، دیدگاه وی در مورد نوع سازمان های بین المللی که می شد پس از جنگ تاسیس کرد و اهدافی که آنها می توانستند محقق کنند، تماما غیرواقع بینانه بود. دیدگاه وی در این زمینه ملهم از تفکر پروتستانی هزاره سلطنت مسیح بود. در انگلیس و در آستانه کنفرانس صلح ورسای، ویلسون گفت: همان طور که این جنگ کشور ما را به طور موقت و برای یکپارچه کردن نیروی فیزیکی، گرد هم آورده بود، اکنون نیروی اخلاقی ما در یک جا گرد خواهد آمد که غیر قابل مقاومت خواهد بود. در طول جنگ سرد، بسیاری از مقامات آمریکا تن به این دیدگاه دادند که اتحاد شوروی مرکز اهریمنی توطئه جهانی به هم پیوسته ای است که نه فقط اروپا بلکه شهرهای آمریکا مانند فی نیکس و سان دیه گو را تهدید می کرد. این بیم غلو شده نه فقط باعث به اصطلاح هراس سرخ در داخل آمریکا شد، بلکه سبب شد سیاستگذاران تنش های بین چین و شوروی را به مدت دست کم یک دهه نادیده بگیرند و به عنصر نیرومند ملی گرایی در جنبش های کمونیستی در ویتنام و آمریکای لاتین بی توجهی کنند. واقعیت مخدوش بوش جورج دبلیو بوش از نظر پایبندی به تفکر پروتستانی هزاره سلطنت فرقی با اسلاف خود نکرده است. نقش بی نظیر بوش ملت اجتناب ناپذیر کلینتون بود. وعده بوش برای گسترش آزادی همان پایبندی کلینتون به تماس و گسترش دموکراتیک بود، اما در اعمال این چارچوب در عرصه رخدادها، بوش راهبرد ویلسونی را که پدرش و کلینتون در پیش گرفته بودند، زیر پا گذاشت. به همکاری با سازمان های بین المللی - چه برای حفظ محیط زیست، پیگیری جنایات جنگی یا آغاز جنگ - روی خوش نشان نداد، مگر صرفا براساس مورد و تحت کنترل آمریکا. راهبرد وی برپایه آنچه بود که طرفدارانش نگاه تک قطبی به جهان خواندند. بوش اجازه داد این چارچوب و ذهنیت همراه آن بر نگرش وی به واقعیت تاثیر گذارد. یک مورد در این زمینه تصمیم به تهاجم و اشغال عراق بود. بی تردید علل زیادی وجود داشت که چرا دولت بوش نهایتا تصمیم گرفت این کار را بکند، اما عواملی در این تصمیم گیری وجود داشت که حاکی از آن بود که ذهنیت آخرالزمانی نگرش این دولت را نسبت به واقعیت مخدوش کرده است. اعضای دولت دائما از صدام حسین به عنوان شر یاد می کردند. وجود ذهنیت آخرالزمانی در این اعتقاد دولت آمریکا روشن بود که تهاجم به عراق یک رشته واکنش را آغاز خواهد کرد که کل خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد. مقامات دولت آمریکا گفتند این اقدام به تشکیل حکومت های دموکراتیک در سوریه، ایران! و عربستان سعودی، حاشیه نشینی پیکارجویان فلسطینی و پایان کار اوپک خواهد انجامید. دیک چنی، معاون رئیس جمهوری در سخنرانی در شهر نشویل در آگوست 2002 گفت در نتیجه برکناری صدام، افراطیون منطقه باید در راهبرد جهادی خود تجدیدنظر کنند و میانه روها در سراسر منطقه دلگرم خواهند شد. چنین چیزی مسلما می تواند رخ دهد، اما پس از برکناری صدام اتفاق نیفتاد. البته سخنان چنی برای مصرف عمومی بود، اما مقامات دیگر از جمله پل ولفووتیز، قائم مقام (سابق) وزیر دفاع به طور خصوصی در دیدار با کارشناسان و روزنامه نگاران چنین جملاتی را بر زبان رانده بودند. البته می توان این اشتباهات در قضاوت را به عواملی غیر از میراث آمریکایی هزاره سلطنت مسیح نسبت داد. مقامات دولت همواره به دلایلی کاملا پیش پاافتاده اشتباه می کنند، اما خطاهای دولت بوش الگویی است که در سراسر تاریخ آمریکا دیده می شود. از زمان جنگ با سرخپوستان تا جنگ با مکزیک در سال 1846 تا جنگ فیلیپین در سال 1899 تا جنگ ویتنام در سالهای دهه 1960 و تا قبل از جنگ عراق، آمریکاییان به خطا می پنداشتند در مقام عوامل دگرگونی سیاسی از آنان استقبال می شود. این عقاید بازتاب نه فقط خطا و نادانی بلکه عدم بصیرتی است که ذهنیت مبتنی بر تفکر هزاره سلطنت مسیح گهگاه تشویق می کند. برخی منتقدان بخصوص در خارج از آمریکا اشتباهات دولت این کشور را به گردن تاثیر پروتستان های انجیلی می اندازند که راست مسیحی را تشکیل می دهند. راست مسیحی مسلما بر حزب جمهوریخواه و بخشهایی مشخص از سیاست خارجی تاثیر گذاشته است. آنان به نفع تشکیل اسرائیل بزرگ - اعتقادی که ناشی از قرائت مکاشفات یوحناست - و علیه آزار مسیحیان در آسیا و آفریقا فعالیت می کنند، اما دیدگاه کلی آنان نسبت به جهان مبین گونه ای از تفکر پروتستانی هزاره سلطنت مسیح است که تاکید می کند مسیحیان باید پیش از آخرالزمان درصدد کسب رستگاری برآیند. پی نوشت ها در دفتر مجله موجود است. همشهری - اردیبهشت ۱۳۸۴ . ویژه نامه ماه . شماره پنجم ¤ نویسنده:منتظر
خبرگزاری قرآن:حملات و تعرضات ضداسلامی نه تنها باعث مهجوریت کلام وحی نشد بلکه تضاد بین سخنان و اعمال دشمنان اسلام شمار بسیاری را بر آن داشت که برای شناختن اسلام گامهایی را بردارند. ¤ نویسنده:منتظر
خبرگزاری قرآن:حملات و تعرضات ضداسلامی نه تنها باعث مهجوریت کلام وحی نشد بلکه تضاد بین سخنان و اعمال دشمنان اسلام شمار بسیاری را بر آن داشت که برای شناختن اسلام گامهایی را بردارند. ¤ نویسنده:منتظر
اشاره: هجدهمین جشنواره فیلم فجر در راه است. همین بهانهاى شد تا بخواهیم که بدانیم چرا در فضاى سینماى ما عطر دل انگیز آن غایت هستى به مشام نمىرسد؟ یار غائب ما چون آب است و ما مورچگانى که به قدر وسع خود از دریا بهره مىجوییم. حکایت آب در لانه مورچگان را حتما شنیدهاید! سؤال ما هم اینچنین ولولهاى در میان اهل هنر ایجاد کرد. عدهاى به قدر وسع خود پاسخمان را دادند، جمعى از جواب دادن طفره رفتند و گروهى هم حاضر به گفتگو نشدند. آنچه از نظر گرامیتان مىگذرد پاسخهایى استبه این پرسش که «جایگاه انتظار در آثار سینمایى ایران کجاست؟»
جمال شورجه نویسنده و کارگردان
انتظار نمایش آثار و علائم ظهور حضرت مهدى، عجلاللهتعالىفرجه، در آثار سینمایى مستلزم اعتقاد و اهتمام سه قطب و محور تاثیرگذار زیر در روند تولیدات سینمایى و هدایت آن است: 1- سیاستگذاران فرهنگى و هدایتگران کشتى سینما و فرهنگ. 2- جریانها و نهادهاى سرمایهگذار در امر ساخت فیلم در بخش دولتى و خصوصى. 3- سینماگران و نویسندگان سینمایى. در سینماى دو دهه گذشته; یعنى دوران پس از پیروزى انقلاب اسلامى که از سوى هیچ یک از سه رکن روشن کننده چراغ سینما حرکت و اثرى در جهت این امر; یعنى هدایت فکرى و فرهنگى جامعه بسوى باور عصر ظهور و موضوعاتى در خصوص حضرت بقیةالله الاعظم، عجلاللهتعالىفرجه، ندیدیم. اساسا سینما و نهادهاى فرهنگى مرتبط با آن، اصل مسلم ادیان الهى و دین مبین اسلام را که همان معاد و اعتقاد به روز قیامت است فراموش کردهاند. متاسفانه سیاستگذارى و هدایت فکرى و فرهنگى جامعه در چند ساله اخیر در حد صفر بوده و شاید سیر نزولى و انحطاط پیموده است و این میوه درخت توسعه سیاسى بوده که بدون بستر سازى مناسب بعمد و یا بسهو در عرض یکى دو ساله اخیر کاشته شده! و در این میان اسب چموش و وحشى سینما که به تجربه تاریخ یکصد سالهاش میل به نفس اماره دارد; یله و آزاد رها شده است. تهیه کنندگان و سرمایهگذاران دولتى و خصوصى نیز با توجه به گرایش و رویکرد اقتصادى حاکم بر جامعه و سرمایه و پول سالارى آن و با توجه به نفس حکومتها و جوامع سرمایه سالار و اقتصاد محور بدنبال کسب منافع و سود بیشتر بسوى سوژهها و موضوعات سطحى در قالبهاى کلیشهاى و برانگیزاننده احساسات سطحى و غالبا نفسانى رفته تا هر چه بیشتر مخاطبان را پاى اثر خود براى کسب در آمد بیشتر بکشانند و این سفره به میمنتحضور تفکر تساهل و تسامح باز و گسترده شدهاست. در چنین اوضاع نابسامان و آشفته است که عدهاى از روى غفلت و یا بعمد جرات پیدا مىکنند که به واضحترین و آشکارترین مقدسات ملیونها مردم شریف و متدین توهین کنند; چرا که زمینه از سوى مسؤولان فرهنگى کشور فراهم شده است. با این حساب و اوضاع و باچنین هدایت فرهنگى که در راس امور فرهنگى و هنر داریم نباید انتظار ترویج و تبلیغ فرهنگ معنوى و مهدوى داشت. در چنین آشفته بازار فرهنگى به نظر سادهانگارى است که از سینما انتظار پرداختن به مقولاتى در خصوص حضرت مهدى، علیهالسلام، و شناساندن آن حضرت و آماده نمودن فکرى جامعه در جهت پذیرش عصر ظهور داشته باشیم
جواد شمقدرى نویسنده و کارگردان
غفلت زدگى و سقوط در سراشیبى بىهویتى یکى از آفتهاى جدى روشنفکران و جامعه هنرى است. رشد امیال و آرزوها و تقویت و خاستگاه ذهنى، نسبتبه تمدن و فرهنگ غرب همواره یکى از شاخصههاى مدرنیسم و تجددگرایى بوده که فضاى سینماى ایران نیز بشدت تحت تاثیر آن بوده و است و بسیارى از آرمانها و ارزشهاى اسلامى یا از فضاى ذهنى سینماگر ما رختبربسته یا به موضوعات درجه چندم و کم اهمیت تبدیل شده است. در واقع تمامى ارزشها و موضوعاتى که به نوعى ریشه در سنت و تفکر اسلامى ما دارد; مورد بى توجهى و بىعنایتى هنرمندان و به تبع آن سینماگران شده است. مگر شخصیت و تاثیر شگرف حضرت امام خمینى(ره) در قرن حاضر و ایجاد تحولات اساسى در ایران و جهان موضوع کوچکى است که در سینما کمتر به این نهضت و موضوعات مرتبط با آن پرداخته شده یا حادثه بزرگ هشتسال دفاع مقدس را مگر مىشود، نادیده گرفت که از سوى این جامعه سینمایى مورد بىمهرى قرار گرفته و اگر همت و پشتکار و ایمان بسیجیان فیلمساز دفاع مقدس نبود این آثار محدود هم ساخته نمىشد. به نظر اینجانب هر چه آرمان و موضوع برخاسته از فرهنگ و ارزشهاى اسلامى، عظمت و اهمیتبزرگترى مىیابد، بیشتر مورد غفلت قرار مىگیرد و لذا حضرت ولىعصر، ارواحنافداه، و سید و مولاى ما در این عرصه از همه مظلومتر است و شاید هم دامن قدسى آن حضرت رفیعتر و با عظمتتر از آن است که بخواهد توسط ما خاکیان غفلت زده، جولانگاهى بیابد. باید عاشق مولا و اهلبیتباشى، باید فدایى و جانفداى ولایتباشى، باید سرباز و پاسدار میراث خمینى کبیر باشى تا بتوانى لایق آن شوى که از جانان و سید مولایمان امام زمان، عجلاللهتعالىفرجه، بنویسى و فیلم بسازى. این عرصه، عرصه پاکان و مخلصان و بندگان عاشق اوست و زیبایى آن به همین است که هر بى سروپایى را به این محفل قدسى راه نمىدهند.
دکتر محمد مددپور محقق و نویسنده
به نظر بنده فقط سینما این مشکل را ندارد تا آنجایى که من اطلاع دارم چه در عرصه سیاست و چه در عرصه علم و چه در عرصه هنر، معمولا غافل از این موضوع هستند. البته در این میان هنر نزدیکترین مقوله به انتظار است و سینماى جهان زمینههایى از انتظار را در خود مىپروراند. از جمله انتظار یک آرمانشهر، انتظار یک مدینه فاضله و انتظار یک جامعه انسانى توام با عشق و محبت. در واقع هنرمندان اصیل منتظرند و به نظر من سینما از این نظر از مقولات دیگر جلوتر است. در سینماى ایران هم آثارى که گاهى حکایت از این انتظار مىکنند، دیده مىشود گرچه فضاى ما، فضاى غیبت است و در غیبت هم مفهوم عدم حضور نهفته است.
کیومرث پوراحمد نویسنده و کارگردان
آثار هنرى، قبل از هر چیز به طور طبیعى بازتاب مشغولیت ذهنى پدید آورندگان آن است. موضوع مورد نظر شما، لابد مشغولیت ذهنى فیلمسازان نبوده است.
سیدعلیرضا سجادپور نویسنده و تهیه کنند
در وانفساى جهان معاصر و در عصر حاکمیتشیطان و شاگردانش بر زمین و در دوران سرورى و آقایى ظالمان و مترفین و کافران بر بیشتر ابناء بشر، به نظر مىرسد که دنیا را بدجورى ظلمت فراگرفته، تنها از پشت قله ایران، کورسویى از سپیدى فلق به چشم مىخورد ... و «الیس الصبح بقریب»؟ آرى، در چنین شرایطى، شیعیان گر چه مظلوم و تنها، اما یگانه قوم امیدوار و خوشبین جهانند. شیعیان گرچه در گوشههایى از کره خاکى و بخصوص در ایران، درگیر مبارزهاى بىامان با تمامى مظاهر کفر و شرک و نفاق و عوامل داخلىشان هستند، اما در دل تک تک مومنان، لحظه لحظه و روز به روز نهال امید بارور مىشود و شکوفههاى صبر و استقامت و تلاش مىدهد ... آرى، غنچه سربسته انتظار در شرف باز شدن است... اما آیا ما را نصیبى از این شکوفهها هست و آیا عطرى از این غنچه سربسته احساس مىکنیم؟ هر یک از ما در جایگاه اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، و خصوصا فرهنگى خود، آیا تلاش بایسته در گسترش روحیه امید وانتظار داریم؟ آیا عرصههاى مختلف فعالیت در این سرزمین شهیدان، و در این بزرگترین محل اتکاى قلب و روح عدالت جویان و حقطلبان عالم، توانستهاند منتشر کننده عطر و بوى خوش آن منجى قریب الظهور باشند؟ از دیگران بگذریم و به خود بپردازیم. آیا فضاى فرهنگى و هنرى این کشور، با متولیان ریز و درشتش و با وجود این همه شعار و فریاد توسعه فرهنگى و اولویت فرهنگى و ... توانسته هرچند اندک، سهمى از باوراندن این امید و این انتظار مقدس و حیاتبخش، به دلهاى مردد و قلبهاى تشنه و سرگشته، داشته باشد ؟ دریغ که همه آن شعارها جز الفاظى پوچ و تهى نبودند و جز به کار خریدن آراء و دستیابى به قدرت نیامدند. باید گفت این متولیان فرهنگى غالبا خود حجابى هستند ضخیم، که راه نور را بر قلوب تشنگان مىبندند. و حکایتسینما در این دیار و از این منظر، خود حکایتى تلختر است. بگذار بگویم که در سینماى ما، مدتهاست که چندان بویى از خدا نیز به مشام نمىرسد الا قلیل، و حال آنکه تمام هستى مظهر خداست. طرفه حکایتى است که سینما این کاملترین هنرى که با مشهودات و محسوسات سروکار دارد، و گاهى سختبه زندگى واقعى شباهت مىیابد، اما نتوانسته (یا نخواسته؟) خدا را در وراى تمام این صحنهها و حرکات و حوادث و داستانها به مخاطب بنمایاند ... و از سینمایى که چنین ضعیف و ناتوان است، چگونه مىتوان توقع داشت که بویى از امام عصر، علیهالسلام، از آن استشمام شود و روح و معناى انتظار برآن سیطره داشته باشد؟ همه، خصوصا اصحاب هنر باید بدانند که وظیفه طرح و نشر ایمان، اعتقاد، اخلاق، ایثار و امید تنها بر دوش سینماى جنگ و سینماى دینى نیست. بلکه هر سبک و ژانرى در سینما - اعم از تاریخى، پلیسى، اجتماعى، سیاسى، خانوادگى، کودک و نوجوان و حتى کمدى - مىتواند، و باید، که مبشر و مبلغ ایمان و اخلاق و امید باشد. بنابر همین اصل، طرح موضوع صاحب الزمان، عجلاللهتعالىفرجه، و نشر مفهوم انتظار را نباید فقط از سینماى جنگ و سینماى تاریخ صدر اسلام انتظار داشت. علیرغم همه اینها، در دو سال گذشته در اثر تلاش بىوقفه و خستگىناپذیر متولیان فرهنگ و ارشاد کشور، چراغ سینماى جنگ و سینماى دینى در این سرزمین رو به افول و خاموشى است و در مقابل سینماى افسار گسیخته خشونت و خانواده ستیزى و فمینیستى، و نیز سینماى جوانى و عشق و حال، با شتابى چشمگیر و با استفاده از تمامى اهرمهاى تشویقى و حمایتى و قانونى رو به توسعه و گسترش دارد یعنى بجاى آنکه بتدریجسیاستهاى فرهنگى به سمتى سوق داده شود که طرح مباحث اصیل و ارزشى و در راس آنها، مفهوم ولایت از حیطه محدود سینماى جنگ و سینماى دینى به کلیتسینماى خانوادگى ما گسترش یابد، بر عکس آقایان کارى کردهاند که سینماى موسوم به خانوادگى و اجتماعى یکسره تحتسلطه ضد ارزشها قرار گیرد و سبک وژانر سینماى جنگ و دفاع مقدس - که ماهیتا و ذاتا نمىتواند جز پیام ولایت و حفظ ارزشها و پایمردى به اصول را در بر داشته باشد - در چنبره فقدان امکانات و محدودیتهاى قانونى و ادارى، حذف یارانهها و کمکهاى دولتى، و بایکوت کامل تشویقى و تبلیغى، به یادگارى موزهاى تبدیل شود یا لااقل آقایان مىخواهند که اینطور بشود. اما و صد اما، گرچه قدرت و پول و بودجه و حق امضاء و حق اکران و جواز ساخت و نمایش همه و همه در دست آنان است، اراده و ایمان سینماگران متعهد نسل انقلاب درید قدرت آنان نیست، همین اراده و ایمان علىرغم تمام ناهمواریها و کمبودها و بایکوتها به لطف و یارى خدا راه خود را باز خواهد کرد و حماسه خواهد آفرید و سرانجام سینماى ایران را در خدمت طرح ارزشها قرار خواهد داد، که در راس همه این ارزشها، نعمت ولایت و نعمت انتظار است و عطر جانبخش امام عصر، علیهالسلام...
محمدحسین جعفریان نویسنده، عکاس و فیلمبردار
پاسخ گفتن به چنین سؤالى کار چندان دشوارى نیست. امروز در عرصه هنر، و ادبیات ما عطر بسیارى از ارزشها به مشام نمىرسد و در عوض انبوه اندیشههاى وارداتى یا انواع مالیخولیاى هنرى و ادبى جاى پرداختن به این ارزشها و هنجارهاى مقدس را گرفته است. خوب است در پاسخ به پرسش شما، خاطرهاى نقل کنم: یکى، دو سال پیش از این، یکى از دوستان خارجى من که به اسلام تشرف یافته و شیعه شده بود، آهنگ وطن کرده و پس از چند سالى اقامت در شهر مقدس قم، به کشور خودش بازگشت. او اسپانیایى بود و ادیان متعددى را آزموده تا عاقبت کشتى روحش در ساحل تشیع پهلو گرفته بود. وقتى براى خداحافظى آمده بود، با تلخى مىگفت: شش سال است که در قم زندگى مىکنم. من از اسپانیا فرار کردم چون در کشور من و اصولا در غرب همه براى پول کار مىکنند، براى شهرت، زن، قدرت، براى... من فرار کردم، به ایران آمدم، به قم، حالا، بعد از پنج، شش سال مىبینم، اینجا هم همین است. اینجا هم همه براى پول کار مىکنند، براى شهرت براى زن، براى قدرت...، پس فرق در کجاست؟ پس من براى چه از آن طرف دنیا آمدهام اینجا پهلوى شما ؟ چرا به این سرزمین پناه آوردهام؟ جملات او سرشار از حقیقتى تلخ بود، حقیقتى که جان مرا مىآزرد و در عین حال قابل انکار نبود. گفتار این مسلمان اسپانیایى و نتیجهاى که او را از شهر مقدس قم به دامان غربباز گرداند، پاسخ پرسشى است که شما به دنبال آن هستید. خدا کند روزى که آقا مىآید، میان این همه آدم که تا اعماقشان پوسیده و نابود شده است، سیصدو سیزده آدم پیدا بشود.
ناصر شفق تهیه کننده و مدیر انجمن سینماى دفاع مقدس
سینما ظرف است و هر چه در آن ظرف ریخته شود رنگ و بو و مزه آن را خواهد داشت ... اینکه سینما چرا هم اکنون اندیشه امام زمانى ندارد برمىگردد به اینکه: 1- صاحب نظران، در سینما جایى ندارند. 2- سینما پدیدهاى است تازه و شگرف که صاحبدلان کمتر با آن آشنایى دارند. 3- سینما ریشه معنوى نداشته است و بیشتر به قصد پیشرفت مادى مراحل تکوین خود را طى کرده است... انقلاب اسلامى مىتواند پیوند دهنده این منظر غریب با ذکر آن یار غریب باشد.
حسین پاکدل مسؤول تئاتر شهر و دبیر جشنواره فیلم کودک و نوجوان
در پاسخ به سؤال شما باید بگویم که این امر به فقدان معنویت در جامعه مربوط مىشود. البته به طور قطع و یقین نمىتوان گفت فضاى تئاتر و سینما و هنر کشور با این مقوله بیگانه است; زیرا هر موضوعى که در مسیر معنویت - حتى به طور غیرمستقیم - قرارگیرد در مسیر پاسخ به سؤال شماست. امروز بوضوح مشاهده مىکنیم که فضاى تئاتر و سینماى ایران به سمت معنویت پیش مىرود اما نباید انتظار داشت که مقولهاى به عظمت مهدویت در این فضا بگنجد. به نظر من طرح سؤال به شکل ناامید کننده و منفى صحیح نیست!!
محمد کاسبى بازیگر
در بخش خصوصى سینماى ایران - من به عنوان یک عضو - کوچکترین علاقهاى در تهیه کنندگان بخش خصوصى براى تولید فیلمهایى با مفهوم انتظار نمىبینم، چون این گونه تهیه کنندگان فقط به گیشه مىاندیشند و معتقدند که در کارهاى سینمایى، صحبت از انتظار و ولایتبه کار گیشه نمىآید. بنابراین به سراغ این مضامین نمىروند. در بخش دولتى هم متاسفانه مراکزى که سابق براین باوجهه انقلابى و دینى خود فیلمهایى با مضامین معنوى و الهى تولید مىکردند، امروزه با سرمایه بیتالمال، فیلمهایى مبتذل با مضامینى پیش پا افتاده تولید مىکنند و به طور کلى مىتوان گفت، رنگ و بوى انقلاب، انتظار، ولایت و مهدویت از آثار سینمایى رختبربسته است.
بهزاد بهزادپور کارگردان و بازیگر
بزرگى مىگوید: از کوزه همان برون تراود که دراوست.
عبدالله اسکندرى طراح گریم و چهره پرداز
تصور مىکنم پس از انقلاب بار معنوى فیلمهاى ما بسیار زیاد شده است. بىانصافى است که اگر این فضا را نادیده بگیریم. سینماى دفاع مقدس نیز در این میانه بسیار مؤثر بوده است. ضمن این که سینما هم هنر است و هم صنعت. مضافا اینکه باید به وجه اقتصادى آن نیز توجه داشت. توجه به وجه معنوى نباید از وجه اقتصادى سینما بکاهد.
دکتر محمود عزیزى نویسنده و بازیگر
به نظر من سرمایهگذارى بر روى این مقولات در درجه اول باید توسط نهادهایى صورت گیرد که با انگیزه کار دینى و معنوى و مهدوى شکل گرفتهاند. در درجه دوم هم فیلمسازان باید الگوبرداریهاى مناسب از این مقوله داشته باشند و آن را به کار بندند. ولى متاسفانه از سینمایى که تهیه کننده فقط به گیشه مىاندیشد و رنگ و بوى معنوى در آن به چشم نمىخورد چگونه انتظار دارید مفاهیم الهى، آرمانى، و امام زمانى را به کار گیرد!؟ امیرحسین مدرس (مجرى تلویزیون، بازیگر و نویسنده): هزار مرتبه شویم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن، کمال بى ادبى است. اینکه چرا درباره وجود مقدس حضرت حجت - سر و جانم فدایش - فیلمى ساخته نشده، محل تامل است. فکر مىکنم نخستباید بستر مناسب براى ساختن چنین فیلمهایى به وجود بیاید . ساختن فیلم با چنین مفهوم بلندى، مستلزم شناخت دقیق سینما و شناخت و درک عمیق مفاهیم اعتقادى است و در نهایت عشق و ارادت; اینها همه با هم باید باشند تا کار انجام پذیرد و گرنه عشق وارادت تنها در این عرصه راه به جایى نخواهد برد ¤ نویسنده:منتظر
منبع:واحدمرکزی خبر
¤ نویسنده:منتظر
«جورج داگلاس» سرباز آمریکایی، جمعه گذشته (۶ خردادماه) در مسجد «المحمدیه» واقع در شهر «فلوجه» عراق اسلام آورد و نام خود را به «مجاهد محمد» تغییر داد.اهالی فلوجه و جمعی از بزرگان مذهبی پس از اسلام آوردن داگلاس که اکنون نام خود را به مجاهد محمد تغییر داده و ادای شهادتین توسط وی یک صدا تکبیر گفتند
¤ نویسنده:منتظر
¤ نویسنده:منتظر
جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی اسـلامی که انگیزه اصلی تأسـیس آن زمینه سـازی برای ظهـور امام عصـر ارواحناله الفداءبوده و بنیانگذارجمهوری اسلامی بارها این مملکت رامملکت امام زمان « عجّل الله تعالی فرجه الشّریف» نامیده اند اکنون با گذشت قریب به ٢٧ سال از پیروزی این انقلاب شکوهمند اسلامی در آستانه نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری قرار دارد.با وجود انتقادهای فراوانی که به عملکرد ٢٧ ساله جمهوری اسلامی در زمینه توسعه وترویج فرهنگ ناب مهدوی مطرح است پرسش اساسی درحال حاضر این است که آیا این حکومت در زمینه مهدویت، برای آینده استراتژی و برنامه کاربردی دارد و یا همچون گذشته با ازدست دادن فرصتها به فرصت سوزی خواهد پرداخت؟! جای بسی تأسّف است که هیچ یک از نامزدهای ریاست جمهوری، نه تنها برنامه قابل ارائه ای در این زمینه ندارند بلکه در بسیاری از موارد توجّهی هم به آرمانهای بلند مهدوی نظیر «عدالت اجتماعی»،«توسعه متوازن وبه دورازشکاف طبقاتی»،«امنیت»و...نشان نمی دهند.درموارد نادری هم که یک یا چند نامزد ریاست جمهوری، بحث «عدالت اجتماعی» یا سایر آرمانهای مقدّس مهدوی را مطرح می نمایند، هیچ برنامه عملی و کاربردی ارائه نمی نمایند و بیشتر به نظر می رسد با استفاده ابزاری و طرح مباحث کلّی سعی درجلب آراء مردم دارند! آیا وقت آن فرانرسیده که شعور ملّت را محترم بشماریم وازعوام فریبی بپرهیزیم؟! چرا در جمهوری اسلامی که داعیه زمینه سازی ظهور امام عصر ارواحناله الفداء را هم دارد ، «عدالت اجتماعی» گفتمان غالب انقلاب نیست ؟ و چرا در سـیاسـتهای کلّی نظـام خصـوصاً « چشم انداز٢٠ساله » ، فرهنگ مهدویت و زمینه سازی برای ظهور، جایگاهی ندارد؟ دولتمردان جمهوری اسلامی باید پاسخگو باشند که چرا پس ازگذشت نزدیک به ٣ دهه ازجمهوری اسلامی، فقر، فساد و تبعیض همچنان دغدغه اصلی جامعه است؟ و مردم « عدالت اجتماعی » « توسعه و رفاه مشروع » ، « امنیت اجتماعی ، اقتصادی » و بسیاری از ارزشهای ناب مهدوی را تنها در رویا هایشان جستجو می کنند؟ اگر اعتقاد داریم که بنا به فرمایش امام عصر ارواحناله الفداء، « گشایش همه امور درگشایش فرج است » پس چرا برای زمینه سازی ظهور کاری نمی کنیم؟ جاداردتا رسانه های گروهی خصوصاً صدا وسیما آرمانهای فرهنگ مهدوی را از نامزدهای ریاست جمهوری مطالبه کنند. صداوسیما می تواند با برگزاری مناظراتی رادیو تلویزیونی و یا حتّی برنامه های انفرادی درشبکه های مختلف خصوصاً شبکه های چهارسیما ، قرآن سیما ، رادیو فرهنگ ، رادیو معارف رادیو قرآن و رادیو جوان، برنامه های اجرائی نامزدها در زمینه مهدویت را جویا شود. . امید است این گونه برنامه ها بتواند موجب ترویج فرهنگ ناب مهدوی گشته و « گفتمان مهدویت » را به گفتمان اصلی جمهوری اسلامی تبدیل نماید. به امید آن روز. ¤ نویسنده:منتظر
همانطور که خوانندگان عزیزمستحضرند امروزه یکى از مباحثىکه در دنیاى غرب و مسیحیت توجهعده کثیرى را به خود جلب نموده،توجه به یکى از مباحث مسیحیتاست که در رابطه با آخرالزمان وآمدن مسیح، علیهالسلام، گفتگومىکند و از طرف دیگر قرار گرفتن درآستانه قرن بیست و یکم و ورود بهسال 2000 میلادى که از نظرمسیحیان نویددهنده دورانآخرالزمان است موجب گشته تا کتبو فیلمهاى خاصى در زمینه مباحثآخرالزمان، علایم آخرالزمان، مکاشفات مختلف، چگونگى حفظخود از گزند حوادث و وقایع و غیرهساخته و منتشر شوند. یکى از انتشاراتى که اخیرا در اینزمینه بویژه در زمینه تولید فیلمهاىویدیویى فعالیت وسیعى را آغازکرده انتشارات آرماگدون است (Arageddon) که خود را با عنوانبزرگترین کتابفروشى در زمینه کتبمربوط به نبوت، مکاشفات و انجیلمعرفى نموده است... ¤ نویسنده:منتظر
روایات وارده درباره ظهورحضرت مهدی موعود«عجل الله تعالی فرجه الشریف» بیانگرآنست که زمینه سازان ظهورآن حضرت از مشرق زمین قیام می نمایند: حضرت علی(ع): «آغازظهوراوازمشرق است.زمانی که این امرپیش آمدسفیانی خروج می کند» بحارج۵۲ ص۲۵۲ امام زین العابدین(ع): «امرقائم ازسوی خداوندحتمی است وامرسفیانی نیزازجانب خداوندقطعی می باشدوقائم ظهورنمی کندمگرپس ازآمدن سفیانی» بحارج۵۳ ص۱۸۲ بادقت درروایات فوق به خوبی در می یابیم که ظهور آن حضرت شامل چند مرحله می باشد که این مراحل پیش از خروج سفیانی آغاز می شود وپس از خروج سفیانی و مهیا شدن شرایطی ظهور انجام می پذیردودرواقع دراین مقطع زمانی مقدمات ظهورفراهم می گردد. اگرچه زمینه سازی برای ظهورمنحصربه این دوره زمانی خاص نمی شود امازمینه سازی دراین دوران به هیچ وجه قابل مقایسه با دورانهای قبلی نمی باشد زیراهرچه به ظهورنزدیکترشویم وظایفمان هم سنگینتر وحساسترمی شود وبیشترجنبه عملی به خود می گیرد بنابراین روشن است که این دوران وﯿﮊ گی خاصی داشته وآنرا باید«دوران طلایی زمینه سازی ظهور»نامید براساس روایات زمینه سازی ظهورازمشرق زمین وایران ویمن آغازمی شودوزمینه سازان ظهورقیام خودرا تا زمان ظهورحضرت ادامه می دهند وپس ازآن نیز در رکاب ایشان مجاهدت می نمایند. امام موسی کاظم (ع): «مردی از قم مر دم را به سوی خدا دعوت می کند افرادی گرد او جمع می شوند که قلب ها یشان همچون پاره های آهن ستبر است که بادهای تندحوادث آنان را نمی لغزاند از جنگ خسته نشده و نمی ترسند اعتماد آنان بر خداست وسرانجام کار از آن پرهیزکاران است» بحار ج۶۰ ص۲۱۶ چاپ ایران ۱- مرکزقیام وی قم است. ۲- ماهیت قیام اومذهبی ودرواقع اسلامی است. ۳- قیام ودعوت اومقبولیت مردمی هم دارد. ۴- پیروان اوافرادی هستندکه براساس ایمان به خدا با دشمنان نبرد می کنندوبه هدف والاومقدسشان ایمان کامل دارند. ۵- دشمنان جنگی طولانی رابرآنان تحمیل می نمایندکه بامقاومت سرسختانه خودسرانجام به اهداف خود می رسند. شایدبتوان به جرات گفت که وعده داده شده دراین روایت تحقق یافته وامام خمینی همان مردی بود که بنابرپیش بینی امام موسی کاظم (ع)ازقم مردم را به سوی خدادعوت نمودوبااستقبال گسترده مردمی توانست به حکومت برسدوپس ازرسیدن به حکومت نیزباپشتوانه عظیم مردمی دربرابرتمامی توطئه هاترورهاوحتی جنگ تحمیلی هشت ساله ایستادوسرانجام بااعتمادوتوکل برخداوهمدلی ووحدت با مردم توانست استقلال ایران ونظام جمهوری اسلامی راکه برگرفته ازتعالیم دینی مکتب شیعی است تثبیت نمایدوبه جهانیان یک الگوی سیاسی عملی ازاسلام وخصوصاشیعه معرفی نماید. درواقع پیش ازاستقرارجمهوری اسلامی ایران افکارعمومی در سراسرجهان تصورروشنی ازحکومت مذهبی ویاحکومتداری توسط افرادمذهبی نداشتند.حداکثردورنمایی که بشرازیک حکومت دینی می توانست تصور کندحکومت پیامبران الهی وائمه معصومین علیهم السلام بودکه آن هم مربوط به هزاره های گذشته بودوباگذشت صدهاوشایدهزاران سال برای عصرحاضرچندان مناسب به نظرنمی رسید.امام خمینی بااحیای اندیشه سیاسی اسلام وایجادحکومتی دینی که باشرایط زمانی نیزسازگاراست اعتقادبه حکومتی دینی درآخرالزمان راافزایش داد.مردم دنیاوقتی دیدندپیرمردی ساده که نه ثروتی داشت تاباخرجهای آنچنانی خودرامحبوب دلهاکندونه قدرتی تابازورواجباربرمردم حکمرانی کندونه حتی معجزه ای تا مانند پیامبران الهی باابلاغ دینی جدیدپیروانی برای خودپیداکند تنهابادعوت مردم به سوی خدافطرت خداپرست آنها رابیدارنمودوپیروان راستین ووفاداری پیدا نمود دریافتندکه قدرت دین ومذهب ازهرقدرتی بالاتر است البته نه فقط افکارعمومی بلکه سردمداران زروزورجهانی نیز به خوبی فهمیدندکه حکومت دینی تمام معادلات سیاسی جهانی را برهم زده وبه خاطرماهیت الهی این حکومت که فطرت مردم سریعا آنرامی پذیردبه فکرافتادندتابه خیال خام خودجلوی گسترش و فراگیری سریع انقلاب اسلامی رابگیرند.آنهاازاینکه مباداسایرملتهای جهان نیزکه باالگوبرداری ازانقلاب موفق ایران که توانست بادست خالی حکومت پهلوی متحداستراﺘﮊیک آمریکاوﮊاندارم خاورمیانه را سرنگون کرددست به اقداماتی مشابه درکشور خودزنندنگران بودند. این نگرانی موجب شدتادولتهای غربی که ماهیت ضداستکباری وضدصهیونیستی انقلاب اسلامی رابا اهداف مستکبرانه خود درتضادمی دیدندبابسیج نیروهای خودبه مقابله باموج فزاینده بیداری اسلامی پرداختنداما برخلاف تصورآنهاجنگ ترورتحریم سیاسی واقتصادی و...نه تنهاموجب سرکوب این انقلاب نشدکه باعث تثبیت ودرنتیجه صدوراین انقلاب اسلامی ومردمی به سراسرجهان گردید. ۲۲بهمن ۱۳۵۷رامی توان سرآغازدوران جدیدی دانست که زمینه سازان ظهوربابرپایی حکومت دینی خودبه استقبال ظهوررفته اند. اکنون پس ازگذشت بیش ازربع قرن ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران واحیای مکتب سیاسی اسلام ناب محمدی(ص)اعتقاد به برپایی حکومتی الهی درآخرالزمان افزایش چشمگیری یافته است.البته دشمنان همچنان در تلاشندتاباناکارآمدجلوه دادن اسلام ازاستقبال روزافزون ملتهاازاسلام بکاهند.نمونه بارزاین اقدامات پیدایش گروههایی تروریستی نظیرالقاعده بود که خود رامجاهدان اسلامی می دانندوظاهرادشمن آمریکاهستند.هدف ازایجادچنین گروههایی معرفی اسلام به عنوان دین تروروخشونت بود.اوج چنین تبلیغاتی حادثه ۱۱سپتامبر۲۰۰۱بود. به همین دلیل بودکه پس از۱۱سپتامبر خشونت علیه مسلمانان درآمریکاوغرب افزایش یافت وآشکاروبی پرواازجنگهای صلیبی وجنگ تمدنهاسخن گفتند. شایدبتوان حادثه۱۱سپتامبر وطرح«جنگ تمدنها»را پاسخی به طرح«گفتگوی تمدنها»ی ایران که در مجمع عمومی سازمان ملل بااکثریت آرا تصویب شده بوددانست. درواقع باطرح «گفتگوی تمدنها»ازجانب ایرانی که توسط غربیها متهم به تروریسم دولتی ونقض حقوق بشروتولید سلاحهای کشتارجمعی بودافکارعمومی رابه فکرفروبردکه آیا رسانه های غربی درموردایران صادق هستند؟! غربیهاپس ازحادثه۱۱سپتامبرچهره بی نقاب خودراآشکارنمودندو بر خلاف ادعای احترام به حقوق بشراقدام به تصویب قانون ممنوعیت حجاب درکشورهای اروپایی وافزایش محدودیتهای اجتماعی علیه مسلمانان درغرب ازجمله انگشت نگاری ازمسلمانان درآمریکااقدام نمودندوشایدیکی ازمهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی افشای ماهیت وچهره حقیقی حکومتهای غربی باشد.امروزکه آمریکای به اصطلاح حامی حقوق بشردرماراتن نسل کشی وقتل عام مسلمانان گوی سبقت راازرﮊیم صهیونیستی اسراییل ربوده ودرسراشیبی سقوط دیوانه وارمی تازدبرماست تابا اصلاح خود وجامعه خویش ورفع فقر وفسادوتبعیض درهمه ابعادزمینه سازو منتظرواقعی ظهورباشیم. ¤ نویسنده:منتظر |
مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:26769 بازدیدامروز:21 |
لوگوی دوستان من |
|
درباره من |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
جستجو |
بایگانی شده ها |
خرداد84 |
|